یه روزی روزگاری یه دشت لاله رویید
با نور خوب خورشید تک تک گلها را بوئید
توی دل غریبش انگار یک کوه غم بود
برای دشت و تشنه یه رود جاری کم بود
باد و غرور و کینه وزید ودشت رو خون کرد
همه گلها شکستن لاله رو واژگون کرد
گلبرگهای شکسته برگهای خشک و خسته
ریشۀ تشنهتر کرد تا به غم نشسته
بارون کجایی بارون لبهای گل ترک خورد
غنچۀ تازۀ گل نشکفته بود و پژمرد
تو قاب اربعینش یه دشت سرخ لالهست
که تا ابد میمونه عشقی هزار سالهست
بچهها از قلبشون کبوترا رو پر میدن
سلام بر حسین و با چشمهای تر میدن
کبوترا میشینن رو گنبد ستاره
هر کی میره کربلا عطر تو رو میاره